کد مطلب:244278
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:317
حد سارق
زرقان دوست صمیمی ابن ابی داود نقل می كند كه: روزی ابن ابی داود در حالی كه اندوه و حزن بر چهره اش نمایان بود از نزد معتصم باز می گشت. از وی علت حزنش را جویا شدم، كه او گفت: امروز آرزو كردم كه كاش بیست سال قبل مرده بودم. به او گفتم به چه دلیل؟ گفت: به خاطر اینكه امروز ابی جعفر محمد بن علی بن موسی (ع) نزد امیرالمؤمنین خود را تثبیت كرد.
گفتم: چگونه؟ گفت: دزدی به سرقتش اعتراف كرده بود و خلیفه هم برای روشن شدن مسئله و اجرای حد بر وی، فقها را در مجلس جمع كرد و محمد بن علی را نیز دعوت نمود.
از ما سؤال كرد: از كجا دست دزد واجب است قطع شود؟ من گفتم: از مچ دست.
خلیفه گفت: به چه دلیل؟ گفتم: برای اینكه دست همان انگشتان و كف دست تا مچ است و بدین خاطر خداوند سبحان درباره ی تیمم می فرمایند فاغسلوا وجوهكم و ایدیكم الی المرافق وامسحوا برؤسكم و ارجلكم الی الكعبین. [1] .
در خصوص این فتوی برخی از فقها در مجلس با من همراه شدند. برخی نیز گفتند: قطع دست از آرنج واجب است.
خلیفه از آنان علتش را پرسید. گفتند: چون خداوند در قرآن می فرماید: وایدیكم الی المرافق و این دلالت دست از نوك انگشتان تا مرفق و آرنج است.
ابن ابی داود ادامه داد: سپس خلیفه رو به امام جواد (ع) كرد و گفت: ای اباجعفر نظر تو درباره ی این موضوع چیست؟ اباجعفر گفت: ای خلیفه این جماعت در این باره نظر دادند. مامون گفت: رای آنها را نادیده بگیر، رای خود را بیان كن.
او گفت: ای خلیفه مرا معاف كن. خلیفه گفت: تو را به خدا سوگند می دهم كه نظر و رای خود را بیان كنی.
اباجعفر گفت: حال كه سوگند دادی، می گویم. تمام اقوال بیان شده، اشتباه است. در دین وسنت واجب است دست از نقطه پیوند استخوانها، انگشتان قطع و كف دست به حال خود باقی بماند. خلیفه گفت: دلیلش چیست؟
اباجعفر گفت: این سخن رسول اكرم (ص) كه فرمود: سجده بر هفت عضو واجب است. پیشانی، دو دست، دو زانو و دو پا، پس اگر دستش از مچ و یا آرنج بریده شود برای دزد دستی باقی نمی ماند تا با آن سجده كند و خدای متعال می فرمایند و ان المساجد لله [2] مسجدها از آن خداوند است یعنی اعضای هفت گانه سجده و مسجد از خدایند و آنچه از آن خداست قطع نمی شود.
ابن ابی داود گوید: معتصم از این حكم خوشش آمد و آن را پذیرفت و دستور داد تا دست دزد را از مفصل انگشتان دست قطع كنند نه كف دست. ابن ابی داود می گوید: در آن لحظه گویی برای من قیامتی برپا شد و آرزو كردم كاش زنده نبودم.
ابن ابی داود می گوید: پس از سه روز به نزد معتصم رفتم و به او گفتم: همانا خیرخواهی برای امیرالمؤمنین بر من واجب است. هرچند كه بدانم به سبب آن بر آتش داخل شوم.
خلیفه گفت: این خیرخواهی چیست؟ گفتم: وقتی امیرالمؤمنین فقها، رعیت و دانشمندان آنها را برای امری از امور دین در مجلس خویش گرد هم می آورد، از آنها درباره حكمی پرسش می كند و آنان نیز آنچه می دانند بر زبان می رانند، در حالی كه در مجلس خلیفه، خاندان او، فرماندهان، وزراء و كاتبان حضور دارند. سخنان مجلس خلیفه به گوش مردم می رسد و آنان پی می برند كه خلیفه به خاطر فتوی و قول مردی كه عده ای از این امت به امامت وی قائل هستند و ادعا می كنند، كه او امام جواد (ع) به مقام خلافت سزاوارتر است، قول و فتوای همه را كنار می زند، حكم او را بر حكم فقها ترجیح می دهد، این چه عواقبی را در پی خواهد داشت؟
ابن ابی داود گفت: در این لحظه رنگ خلیفه به خاطر آنچه به وی تذكر داده بودم تغییر كرد و گفت: خداوند به خاطر این خیرخواهی به تو جزای خیر عطا كند. چهار روز پس از این واقعه حضرت به شهادت رسید... [3] .
[1] مائده / 6.
[2] جن/ 18.
[3] تفسيرالعياشي، ج1، ص319 - موسوعة الامام الجواد (ع)، ج2، ص 410 - بحار الانوار، ج 50، ص 5 -7.